تکه چسبانی های یک بانوی قلم به دست

آنچه می بینم و می اندیشم و توان گفتنش را ندارم...

تکه چسبانی های یک بانوی قلم به دست

آنچه می بینم و می اندیشم و توان گفتنش را ندارم...

غم

شنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۳، ۰۴:۰۳ ب.ظ

علی ضیا و وصف حالی از غم:

غم احتمالن از یک روز بارانی شروع شده
که مردی دلش گرفته بوده و کسی نبوده با او حرف بزند
غم احتمالن اختراع مردهاست وقتی که کنار بالکن نشسته
سیگار هم نمیکشد چای داغ در دستش سرد میشود و حتمن روز بارانی بوده
غم احتمالن از همین جایی که من ایستاده ام شروع شده
همین جایی که مینشینم
همین جایی که بلند می شوم
همین جایی که فکر می کنم
غم میانه ی دلم زبانه می کشد اما امیدوارم به نبود غم
خودم را دارم برای غمگین ترین روزهایم اماده میکنم
خودم را دارم برای سخت ترین روزهایم اماده میکنم و فکر میکنم هنوز سخت ترین روزهای زندگی من نیامده
فکر میکنم هنوز دشواری و غم میانه ی روزگار من کامل نشده است
دارم خودم را اماده میکنم برای سخت ترین روزهای که بعد از ان دیگر غمگین نباشم
دلتنگم
دلتنگ و غمگین
روبه روی اینه می ایستم و هرروز به خودم میگویم
امروز روز فوق العاده ایست
و از فوق العادگی ان روز باز غم در دلم زبانه میکشد
دلتنگم
دلتنگم و غمگین که امسال میگذرد اما اورده اش برای من
دست هایست که بیشتر گره می شوند
حرف هایست که بیشتر خورده می شوند
قلبیست که ازردگی اش از زخم های کاری گذشته است
و خودم که در نقطه ی کشف غم ایستاده ام
دلتنگم و غمگین
و این حرف ها را برای ترحم دیگران نمی گویم
این حرف ها را میگویم که غم قلبم
غم دلم
غم چشم هایم
غم اینجایی که من هستم کمتر شود

....



و این حرف ها را برای ترحم دیگران نمی گویم
این حرف ها را میگویم که غم قلبم
غم دلم
غم چشم هایم
غم اینجایی که من هستم کمتر شود

اما کمترنمی شود

سنگینی اش روی دلم ابدیست

فقط هر بار بی حس تر می شوم...

کرخ می شوم...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۲۵
بانو هوشمند

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی