تکه چسبانی های یک بانوی قلم به دست

آنچه می بینم و می اندیشم و توان گفتنش را ندارم...

تکه چسبانی های یک بانوی قلم به دست

آنچه می بینم و می اندیشم و توان گفتنش را ندارم...

برابر

شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۹:۴۹ ب.ظ


چند وقتی ست دست و دلم به نوشتن نمی رود
دلم نوشتن می خواهد
نه
دلم پریدن می خواهد...
یک زمان هایی آدم دلش عشق می خواهد
عشق بی حد و مرز
عشق داغ
شاید هم همان زمانها آدم دلش می خواهد لمس شود و چون دستش به انگور نمی رسد پیف پیف می کند و می گوید " دلم عشق می خواهد"
یعنی فرق بین عشق و سکس را نمی فهمم؟
تفاوت حس های این دو را تشخیص نمی دهم؟
آن هم به این سن و سال؟
چرا می فهمم
می فهمم چیزی کم دارم
چیزی نیست
چیزی کم است
وقتی تمام حجم وجودت پر شده
وقتی ارسال کننده هستی و دریافت کننده نیستی
وقتی انتخاب کرده ای که "بی دریغ" عشق بورزی و "بی دریغ" بار دارد، مسئولیت دارد ، رنج دارد ،وصال ندارد اما تا دلت بخواهد فراغ دارد
"بی دریغ" درد دارد
خنده تلخ دارد
توجیه دارد، و هی بیشتر می شود چون روزگار هر روز نمود تازه تری از "بی دریغ عشق ورزیدن" را می کوباند توی صورتت و تازه در چشم همه فقط ادعایی، ادعا
دلم پریدن می خواهد
دلم چهاردیواری ساکتی با یک نور ملایم می خواهد
دلم دلخوشی های کوچک بی دلهره می خواهد
دلم تعهدی می خواهد که در هیچ زوجیتی پیدا نمی شود،آری دلم از آن تعهد های نا نوشته میخواهد
به قول دوستی: یک "وفاداری عاشقانه" ناب
وقتی تمام لحظه های جاری ات سرشار باشد از "او" و آینده نادیده و نا خوانده ات را بی "او" نمیبینی اما در هیچ جایی سهمی از "او" نداشته باشی و "او" بخواهد با یک فاصله تعیین شده همیشه "او"ی تو بماند و تو بخواهی که لعنت بگیرد سراسر این فاصله های را 
و آخ...
قلبم
چرا این بغض لعنتی می فشارد گلوی فریادهایم را، هر روز، سخت تر..؟
بیا با من برقص
ای "او"ی همیشه "او"
ای واژه بسیار ، ای شادی ناب
بیا با من برقص
رقصی که سالها بی توقف ادامه داشته باشد
بیا شریک این رقص بمان
این رقص که زندگیست
این رقص که مرگ ندارد،پایان ندارد
و هرروز
هر روز
اندامهای ما را که با زمان شکل تازه ای گرفته اند ، با خاص ترین ملودی دنیا، به جاودانگی می کشاند
بیا با من این زندگی را برقص
پایم را لگد کن
شمارش را از یاد میبرم 
فقط من و تو خطاها و کاستی هایمان را میبینیم و می دانیم
و در پایان
باور کن
پیروز این رقص
ماییم که خطا می کنیم و می بخشیم و فراموش می کنیم و برابر "بی دریغ" عشق می ورزیم،برابر کاملا برابر
اما تو "برابر" را نمی دانی
و من همیشه فرستنده ام و گیرنده نخواهم بود...

مینا هوشمند
4/5/2014
برابر
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۱۶
بانو هوشمند

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی