طلسم
جمعه, ۱۰ آبان ۱۳۹۲، ۰۴:۲۹ ب.ظ
ذهنم گیر کرده است روی یک دکمه پیانو
و مدام یک نت
که شبیه هیچ نتی نیست
تکرار میشود
حس ماهی را دارم که در آب در حال خفه شدن است
نمی داند بماند یا بیرون بپرد از این تنگ
زمان ، آخرین دانه شن است
که بر می گردد تا به انبوه ثانیه های گذشته بپیوندد
من می آویزم به شانه های تو
قد می کشم
تا چیزی را از انتهای چشمانت بخوانم
کلمه ای شاید
که شبیه هیچ کلمه دیگری نیست
از انتهای سیاهی به نور واصل می گردم
زاده میشوم
با رنج
من مادر جنینی خود هستم
می زایم و زاده میشوم
در فال من
یک جفت چشم روشن
آن آخرین دانه زمان را ربود
و من تا انتهای سرنوشت نا نوشته ام
در طلسم جاودانه عشق تو
خواهم زیست
و هر بوسه ات من را عمیق تر
به افسانه ابدی این طلسم خواهد کشاند
مینا هوشمند
۹۲/۰۸/۱۰