به همین سادگی
تمام روزهایی که بی تو می گذرند
دیگر، هرگز، دوباره به من باز نخواهند گشت
کدر اما پر امید.
روزهایی که باید در آن مانند تمام آدم ها زیست
با همین خنده ها، غم ها، رنج ها، عادت ها
و شگفتی بی نهایتی که در روح زندگیست.
تمام عصر های پاییزی
که برای تو ،با یک دلتنگی عمیق به شب می رسند
و برای من با دستهایی که هرگز، بی تو ،گرم نخواهند شد.
می شد جای این فاصله ها
عصر های پاییزی عزیزمان
با پلیور های هم رنگ
یک پروانه زرشکی روی موهای من
برگ ها
آواها
نورهای رو به افول
عطر کهن دارچین
و چشم های تو که می خندند، بگذرد.
و من ،گاه بسیار محتاج عبور ساده زندگی ام
محتاج یک اتاق
سراسیمه از طرح تو، طرح من
جامه های سرگردان از آمیختن بوی ما
لیوان های بلور خوشبخت
کاغذ ها
شعر ها
بوسه ها...
من مانند هر زن سی ساله ای
بالاتر از تمام رویاهایم
نیرومند تر از هرچه مرا از این دنیا دور می کند
عارفانه تر از سلوکانه مسیرم
با عشق تو، دلبسته کنون زندگی ام.
مردی که تویی، و زنی که منم
و دنیا
که بدون ما بی شک ناقص است.
بیهوده اند روزهایی که در نهایت استواری ، بی تو به پایان می رسند
و من هنوز به سبزی فردا خوشبینم
به معجزه اولین باران
که بوی دیرینگی عشق می دهد
و بوی دستهای تو را ،وقتی که از التهاب آغوش من بی تاب می شدند.
با تو خواهم رقصید
یک عمر ، با تو خواهم رقصید
با هم شمارش خواهیم کرد
هر قدم را
و صحنه مسحور برق چشمان ما خواهد شد.
وقتی که در هر انتها
تو ،دوباره آغازی
وقتی که تمام روزها را پی تو گشته ام
هم شب، هم فانوس.
با تو ادامه می دهم
روزهایی که شاید لابه لای کتابهایمان و بوی گس قهوه آغاز شوند
یا یک هوای گرفته و ثانیه هایی که بسته شده اند به زمان.
و می گذرند به آرامی یک ابر
لابه لابی دکمه هایی که خواهم دوخت
و آواز بی حوصلگی ات.
اما ادامه می دهم
عاشقانه
یا
هولناک
با تو ادامه می دهم.
و تمام شعر های من
به تلفظ نام تو که می رسند
سجده می کنند
ای عشق
ای مرد
ای سادگی.....
مینا هوشمند