بابایم
برای هر دختری هیچ مردی به اندازه پدرش، مرد نیست
حتی اگر دیگر مثل همیشه دستهایش آنقدر قوی نباشد که حجم نحیف تو را عاشقانه در آغوش بگیرد
حتی اگر قامتش آنقدر استوار نباشد که در کنارش راه بروی و همه دنیا از او کوتاه قد تر و ضعیف تر به نظر برسند
حتی اگر دیگر جمعه ها با آهنگ "برخیزید" مخصوص خودش بیدارت نکند
و تمام روزهایی که مدرسه میرفتی با آهنگ صدای پایش که می آمد تا بیدارت کند، بیدار نشوی
اما او هنوز به تو امیدوار است
به دختری که در امنیت آغوش خود پرورانده است
دختری که پا به پای شعر خوانی هایش نشسته
پا به پای او کودکی اش را در دنیای شگفت انگیز کتاب ها و موسیقی ساخته
دختری که بابایش تنها مرد صبور و منطقی دنیایش بود
پدری که دخترش را بی نیاز پرورش داده
چقدر بد است که بزرگ می شویم و شاهد پیر شدن پدرهامان هستیم
وقتی که سالم و قوی و چاق هستند و یه عالم موهای مشکی روی سرشان دارند و تو عاشقشان میشوی
وقتی که موهایشان تار به تار سفید می شود اما هنوز با قدرت ،قهرمان باز کردن درب تمام شیشه های باز نشدنی دنیای تو هستند
و وقتی که نگران اند
نگران زیبایی تو
و پاکی ات
پارک هشت بهشت اصفهان و تمام درخت های جادویی اش شاهد بزرگ شدن من و بابایم هستند وقتی که جمعه ها صدای خنده کودکانه ام در پارک میپیچید و بابای من تنها بابایی بود که می توانست مرا جوری وقتی روی تاب نشسته ام هل بدهد، که به آسمان برسم و خورشید بغلم کند
بابای عزیزم
سالم برگرد
من هرجای دنیا که باشم، حتی اگر در خانه نباشم ، حضورت را نیازمندم
تو باشی دنیا خالی نیست
سالم برگرد
دوباره راه برو
تمام قوطی ها و شیشه های باز نشده دنیا ، مثل تمام دلتنگی های دخترت ، منتظر دستهای قوی تو هستند
سالم به خانه برگرد..
مینا هوشمند