تکه چسبانی های یک بانوی قلم به دست

آنچه می بینم و می اندیشم و توان گفتنش را ندارم...

تکه چسبانی های یک بانوی قلم به دست

آنچه می بینم و می اندیشم و توان گفتنش را ندارم...

ترس

دوشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۲، ۰۲:۰۶ ب.ظ


گفت خیلی میترسم، گفتم چرا ؟ گفت چون از ته دل خوشحالم...
این جور خوشحالی ترسناک است…پرسیدم آخر چرا
و او جواب داد وقتی آدم این جور خوشحال باشد سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد

بادبادک باز / خالد حسینی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۱۱
بانو هوشمند

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی