ارغوانم آنجاست...
يكشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۲، ۱۱:۱۱ ب.ظ
یک وقتی تو را تا کردم و گذاشتم لای لباسهایم.یک مشت گلبرگِ ارکیدهٔ ارغوانی هم ریختم به سر و رویت.میدانی که، من عاشقِ رنگِ ارغوانیام!عاشقِ اینکه صدای تو از لای لباسها بخورد به گلبرگها و ارغوانی شود.خودش را بمالد به تن این گنجهٔ ماهونی و بوی چوب بگیرد. بعد بیاید نزدیک گوشم و زمزمه کند:« ارغوانم آنجاست ارغوانم تنهاست ارغوانم دارد می گرید»*از آنجا درآورمت که چه شود؟
* ه. الف. سایه
۹۲/۰۶/۱۰